۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

دلگرم به یک بوسه عصرگاهی

باهاس دلت گرم باشه. تحتِ هر شرایطی. میتونی دلگرمِ یک بوسه‌ی عصرگاهی باشی . میتونی دلگرمِ حضورِ یک تکیه‌گاه باشی. یا میتونی دلت رو به یک عکس خوش کنی.میتونی دلگرم باشی به اینکه قدمهات رو توی پیاده‌روی خیابون پهلوی با یکی هماهنگ میکنی. میتونی دلگرم باشی به یک تلفن یا اس‌ا‌م‌اسِ بی‌وقت و غیرمنتظره از یک دوست که مدتهاست ازش خبری نیست.
میتونه دلت گرم بشه به بارونی که در آخرین روز خرداد بارید. میتونه دلت به یک آغوشِ گرمِ ناگهانی ، گرم بشه. میتونه دلت به حضور و نفس و نگاه یک آدمی گرم بشه که هرچقدر فکر میکنی یادت نمیاد کِی و چطوری وارد زندگیت شد.
میتونی دلگرمِ حضور یک نفر در کنارت باشی. دلگرمِ حضور یک تکیه‌گاه. دلگرم حضور یک حامی. دلگرم حضور کسی که حالا که بهش فکر میکنی میبینی نفست براش در میره.
آدمی باهاس مطلقا دلش گرم باشه.

۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

گیدو بوخوالد

آلمان‌غربیِ جام‌جهانی ۹۰ یه بازیکن داشت به اسم گیدو بوخوالد. تا مدت‌ها توی کفِ این اسم بودم. خیلی اسم شاخی داشت.اونقدر تحتِ تاثیر این اسم بودم که میگفتم بعدها اسم بچه‌ام رو میخوام بذارم گیدو بوخوالد. خیلی باکلاسه. مثلا بگم گیدوبوخوالد‌جان، نکن اینکارو. شیطونی نکن. گیدوبوخوالدجان امروز توی مدرسه چی بهت یاد دادن؟ یا مثلا شعر میخوندم براش :
داشت بهنام‌حقانی‌خان پسری
پسرِ با ادب و با هنری
اسم او بود گیدوبوخوالدجان
اهل منزل زِ دستش خندان
یا تنبیهش کنم و بگم گیدوبوخوالد خیلی کار زشتی کردی . برو توی اتاقت و به این کار زشتت فکر کن.
بعدها بزرگ میشد میرفت ازدواج کنه. روی کارت عروسیش مینوشتن : دو غنچه شکفته ، گیدوبوخوالد حقانی و الناز بهرامی.
خیلی خوب میشد اگه ثبت احوال لوس بازی در نمیاورد و این اسم رو ثبت میکرد.