میخوام با تو تک به تک شوم و فرصت برای همه کار داشته باشم. میخواهم خودم را برای یکبار که شده جلو بکشم و خیمه بزنم روی دروازهات. میخواهم چیزی برای از دست دادن نداشته باشم و خود را به آب و آتش بزنم.
میخواهم در انتهای بازی پیراهنم را با تو عوض کنم. پیراهنت را بگیرم و به آغوشت بگیرم و ببوسمت.
میخواهم بهترین بازیکن میدان تو باشی. احتمالا من تنها مهاجم دنیا هستم که دوست دارم هرچه بزنم به در بسته بزنم. اگر که تو دروازهبان باشی.
چشمانم را باز میکنم. از رویای جامی با حضور تو به دنیای واقعی پرت میشوم. کیلومترها دور از تو و جایی که بازیها در جریان است. سهم از این روزها، دیدن بازیکنانی ست که دنبال توپ میدوند و تماشاگرانی که ما نمیبینمشان و سانسور میشوند و خیابانی که در خلال گزارشش گریزی میزند به گابریل گارسیا مارکز و سقراط و بازی درخشان تام هنکس در فارست گامپ و یادی میکند.
سهم من از این جام علاوه بر اینها، نبودن توست. در ذهنم آخرین تدابیر تاکتیکی با تو را مرور میکنم. میخواهم دفاع چند لایهای را بر رویت اعمال کنم. مثال آنچه که ایران انجام داد در بازی با آرژانتین. میخواهم در دقایق هم کم نیاورم. میخوام ضد حمله بزنم و لبانم را به لبانت برسانم. توی دروازه. گل گل. گل برای یار.
میخواهم از بازی بعد در کنارت بازی کنم. میخواهم بشوم یار همدستهات. تو کاپیتان من باشی و من ماچت کنم. گل بزنی و به آغوشت بکشم.
بهترین اتفاق دنیا تو هستی. جام جهانی و فوتبال بهانه ست. حرف زدن با تو بهترین اتفاق دنیاست. تلویزیون را خاموش میکنم. به درک که توپ پشت هیژده قراره چه بلایی سرش بیاد یا چه میکنه فلانی یا اونی که فرصت داره برای همه کار، به جز گل زدن چه کار دیگهای رو میتونه انجام بده یا ...
اصل تویی. تو باعث تمام خیالپردازیهای این روزهای منی. به قول کیروش، رویا مجانیه. پس چه رویایی بالاتر از بودن تو در زندگی من.
خداداد عزیزی ... حالا تک به تک با دروازه بان ... توی دروازه. گل گل گل. بازهم روی زمین...
بیا و غزال تیزپای زندگی من باش. باقی اتفاقات بهانه ست.
میخواهم در انتهای بازی پیراهنم را با تو عوض کنم. پیراهنت را بگیرم و به آغوشت بگیرم و ببوسمت.
میخواهم بهترین بازیکن میدان تو باشی. احتمالا من تنها مهاجم دنیا هستم که دوست دارم هرچه بزنم به در بسته بزنم. اگر که تو دروازهبان باشی.
چشمانم را باز میکنم. از رویای جامی با حضور تو به دنیای واقعی پرت میشوم. کیلومترها دور از تو و جایی که بازیها در جریان است. سهم از این روزها، دیدن بازیکنانی ست که دنبال توپ میدوند و تماشاگرانی که ما نمیبینمشان و سانسور میشوند و خیابانی که در خلال گزارشش گریزی میزند به گابریل گارسیا مارکز و سقراط و بازی درخشان تام هنکس در فارست گامپ و یادی میکند.
سهم من از این جام علاوه بر اینها، نبودن توست. در ذهنم آخرین تدابیر تاکتیکی با تو را مرور میکنم. میخواهم دفاع چند لایهای را بر رویت اعمال کنم. مثال آنچه که ایران انجام داد در بازی با آرژانتین. میخواهم در دقایق هم کم نیاورم. میخوام ضد حمله بزنم و لبانم را به لبانت برسانم. توی دروازه. گل گل. گل برای یار.
میخواهم از بازی بعد در کنارت بازی کنم. میخواهم بشوم یار همدستهات. تو کاپیتان من باشی و من ماچت کنم. گل بزنی و به آغوشت بکشم.
بهترین اتفاق دنیا تو هستی. جام جهانی و فوتبال بهانه ست. حرف زدن با تو بهترین اتفاق دنیاست. تلویزیون را خاموش میکنم. به درک که توپ پشت هیژده قراره چه بلایی سرش بیاد یا چه میکنه فلانی یا اونی که فرصت داره برای همه کار، به جز گل زدن چه کار دیگهای رو میتونه انجام بده یا ...
اصل تویی. تو باعث تمام خیالپردازیهای این روزهای منی. به قول کیروش، رویا مجانیه. پس چه رویایی بالاتر از بودن تو در زندگی من.
خداداد عزیزی ... حالا تک به تک با دروازه بان ... توی دروازه. گل گل گل. بازهم روی زمین...
بیا و غزال تیزپای زندگی من باش. باقی اتفاقات بهانه ست.