یه
حیاط قدیمی ، با یه حوضِ سفالیِ کوچیک به رنگ آبی که وسط حیاطه. یه
درخت خرمالو کنار حوض آبیه. که اونقدر میوه داده که تا روی زمین خم شده.
توی این حوض قدیمی یه عالمه میوه ریخته شده. بعد از ظهر قراره همه اینجا
جمع بشن. کل حیاط رو هم شستن.
بوی خاک آب خورده میاد.
روی پلههای خونه که منتهی میشه به حیاط ، سمت راست گلدون سفالی شمعدونی گذاشتن و سمت چپ اطلسی.
بوی این گلها کلِ خونه رو پر کرده.
بابابزرگ با رادیوی قدیمیش نشسته توی حیاط و داره اخبار گوش میده. سه چهارتا نوهی قد و نیمقد که اومدن پیش آقاجون و خانجون، دارن توی حیاط با عروسکاشون بازی میکنن.
مادربزرگ توی آشپزخونه داره قرمهسبزی میپزه و زیرلب داره از دلکش و مرضیه آهنگ میخونه.
بوی خاک آب خورده میاد.
روی پلههای خونه که منتهی میشه به حیاط ، سمت راست گلدون سفالی شمعدونی گذاشتن و سمت چپ اطلسی.
بوی این گلها کلِ خونه رو پر کرده.
بابابزرگ با رادیوی قدیمیش نشسته توی حیاط و داره اخبار گوش میده. سه چهارتا نوهی قد و نیمقد که اومدن پیش آقاجون و خانجون، دارن توی حیاط با عروسکاشون بازی میکنن.
مادربزرگ توی آشپزخونه داره قرمهسبزی میپزه و زیرلب داره از دلکش و مرضیه آهنگ میخونه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر