سمفونی مردگان :
“ساعتِ آقای درستکار بیش از سی سال است که از کار افتاده؛ در ساعتِ پنج و نیمِ بعد از ظهرِ تیرماه سال ۱۳۲۵. ساعتِ سر در کلیسا، سالها پیش از کار افتاده بود و ساعتِ اورهان را مردی با خود برده است؛ اما زمان همچنان میگردد و ویرانی به بار میآورد.”
قلب آقای درستکار هم بیش از سی سال است که از کار افتاده. دقیقا یک دقیقه بعد از پنج و نیم بعد از ظهر تیرماه سال ۱۳۲۵.
جسد آقای درستکار هم بیش از سی سال است که در اتاقِ کارش رها شده. گندیده. تجزیه شده و هیچ اثری ازش نمانده است. اما زمان این ویرانی را نشان نمیدهد. زمان از مرگ آقای درستکار ، یک دقیقه بیشتر نگذشته است.
ساعتِ دیواری در هر یک ساعت ، چهار بار مینوازد و به جای دینگ دینگ دینگ دینگ میگوید ”هعی هعی هعی هعی”
هعی از ویرانی و گردش زمان.
هعی از قلبِ آقای درستکار که سی سال است از کار افتاده.
… و اورهان همچنان میگردد. بلکه ساعتش را پیدا کند.
دینگ هعی دینگ هعی
“ساعتِ آقای درستکار بیش از سی سال است که از کار افتاده؛ در ساعتِ پنج و نیمِ بعد از ظهرِ تیرماه سال ۱۳۲۵. ساعتِ سر در کلیسا، سالها پیش از کار افتاده بود و ساعتِ اورهان را مردی با خود برده است؛ اما زمان همچنان میگردد و ویرانی به بار میآورد.”
قلب آقای درستکار هم بیش از سی سال است که از کار افتاده. دقیقا یک دقیقه بعد از پنج و نیم بعد از ظهر تیرماه سال ۱۳۲۵.
جسد آقای درستکار هم بیش از سی سال است که در اتاقِ کارش رها شده. گندیده. تجزیه شده و هیچ اثری ازش نمانده است. اما زمان این ویرانی را نشان نمیدهد. زمان از مرگ آقای درستکار ، یک دقیقه بیشتر نگذشته است.
ساعتِ دیواری در هر یک ساعت ، چهار بار مینوازد و به جای دینگ دینگ دینگ دینگ میگوید ”هعی هعی هعی هعی”
هعی از ویرانی و گردش زمان.
هعی از قلبِ آقای درستکار که سی سال است از کار افتاده.
… و اورهان همچنان میگردد. بلکه ساعتش را پیدا کند.
دینگ هعی دینگ هعی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر