دلم میخواست یه دختر کوچولو داشتم. یه دخترِ بورِ سرتقِ خوشگل که یه دامن
خوشگل پاش کنه با یه لباسِ صورتیِ قشنگ. بعد بدوئه سمتِ منِ سبیلو که از سرِ
کار برمیگردم خونه و جیغ زنان بپره بغلم. منم بهش یه عروسک کادو بدم و
ماچش کنم.
من دلم یه دختر کوچولو میخواد که ببرمش پارک تا بازی کنه. براش بستنی بخرم. سوارِ تاب بشه ، هولش بدم و کیف کنم از خندههای سرخوشانهاش.
بعد یه عالمه اسباببازی بخرم براش و بریم رستوران هرچی که دلش میخواد براش بخرم.
من دلم یه دختر کوچولوی نازنازی میخواد که شبها وقتی خسته و کوفته نشستم پای تلویزیون بدوئه و بیاد بغلم و ماچم کنه و برام شعرهای مهدکودکش رو بخونه.
من دلم یه دخترِ کوچولو میخواد که اسمش ماهان باشه.
من دلم نوشتن حدیث ماهان رو میخواد. حدیث زندگیش رو. نه بیقراریش رو. من دلم بیقراری ماهانم رو نمیخواد. نمیخوام که بیقراریش رو ببینم. نمیخوام گریه اش رو ببینم. نمیخوام تلخیش رو ببینم. نمیخوام ناراحتیش رو ببینم.
من دلم یه ماهان کوچولوی نازنازی میخواد.
من دلم یه دختر کوچولو میخواد که ببرمش پارک تا بازی کنه. براش بستنی بخرم. سوارِ تاب بشه ، هولش بدم و کیف کنم از خندههای سرخوشانهاش.
بعد یه عالمه اسباببازی بخرم براش و بریم رستوران هرچی که دلش میخواد براش بخرم.
من دلم یه دختر کوچولوی نازنازی میخواد که شبها وقتی خسته و کوفته نشستم پای تلویزیون بدوئه و بیاد بغلم و ماچم کنه و برام شعرهای مهدکودکش رو بخونه.
من دلم یه دخترِ کوچولو میخواد که اسمش ماهان باشه.
من دلم نوشتن حدیث ماهان رو میخواد. حدیث زندگیش رو. نه بیقراریش رو. من دلم بیقراری ماهانم رو نمیخواد. نمیخوام که بیقراریش رو ببینم. نمیخوام گریه اش رو ببینم. نمیخوام تلخیش رو ببینم. نمیخوام ناراحتیش رو ببینم.
من دلم یه ماهان کوچولوی نازنازی میخواد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر