میخواهم کاندیدای ریاست جمهوری شوم. برنامههایم را برای رسیدن به تو از طریق تلویزیون به همه اعلام کنم. که تو ببینی که من برنامه دارم و بیخیال نیستم. که پدرت هم منو ببینه و منو باور کنه. میخواهم اسم دولت رو بذارم :دولت وصال یار.
میخواهم اولویت برنامههای من تو باشی. هیئت وزرا و معاون اول و رئیس دفتر من تو باشی.
میخواهم با تو لایحه به مجلس دو نفرهمان ببرم. لایحهی بوسههای یهویی. لایحههای خودمانی و خصوصی.
میخواهم تو مجلسم باشی و من مرتب جلسات مجلس را غیر علنی کنم. میخواهم بر سردر مجلس بنویسم : مجلس خانهی ملت است ( خانهی امید ماست )
میخواهم تو خانهی امید من باشی.
میخواهم دخل و خرجمان یکی شود و بودجهمان را بر اساس تعداد آغوشها و بوسههای تو ببندم. میخواهم اصلا بودجه را نبندم. همینجوری باز باشد تا هروقت دلمان خواست برویم سراغش و حالش را ببریم.
میخواهم طرحی را به تصویب برسانم که مسکن مهر هرکس پیچ و تاب موهای یارش باشد.
میخواهم با تو تعامل داشته باشم. بنشینم کنارت و با تو گفتگو کنم. عاشقانه به مانند سعید و کاترین.
میخواهم اعلام استقلال کنم. من و تو در خانهی کوچ ۱۵۶ متریِ حیاطدارمان خوشبختیم و به دنیای بیرون احتیاج نداریم. میخواهم دور خودمان دیواری بکشم و کوچکترین جمهوریِ تاریخ را تشکیل دهم. من به پشتوانهی تو ، اعلام استقلال میکنم و خودمختاری خودمان را به جهانیان اعلام میدارم.
اسم کشورمان را میگذریم جمهوری دموکراتیکِ خل و چلیِ یار.
و احتمالا من خوشبختترین رئیس جمهور تاریخ خواهم بود که تو را دارم. رایم را از تو دارم و مشروعیتم را هم از تو دارم.
میخواهم دیکتاتور شوم. خندههایت را اجباری کنم.
میخواهم با همسایگانمان رابطه داشته باشیم. یه کاسه آش ما ببریم در خونهشون. یه ظرف شله زرد اونا بیارن به ما بدن. میخواهم روابط خصمانه را از حافظهمان پاک کنم.
میخواهم سفرهای اندامی را آغاز کنم. روزی به گردنت بروم و طرحهایی را به تصویب برسانم و ماچش کنم. هفتهی بعد به سراغ لبانت بروم و ....
میخواهم از طریق رادیو و تلویزیون انحصاری خودمان ،صبح تا شب قربون صدقهات بروم.
میخواهم نامزد تو شوم اگر تو بخواهی ...
مرا از سرزمینت نران که بی تو من آوارهی جهانم و هزار سال هم که بگذرد آوارگیام تمام نمیشود.
میخواهم اولویت برنامههای من تو باشی. هیئت وزرا و معاون اول و رئیس دفتر من تو باشی.
میخواهم با تو لایحه به مجلس دو نفرهمان ببرم. لایحهی بوسههای یهویی. لایحههای خودمانی و خصوصی.
میخواهم تو مجلسم باشی و من مرتب جلسات مجلس را غیر علنی کنم. میخواهم بر سردر مجلس بنویسم : مجلس خانهی ملت است ( خانهی امید ماست )
میخواهم تو خانهی امید من باشی.
میخواهم دخل و خرجمان یکی شود و بودجهمان را بر اساس تعداد آغوشها و بوسههای تو ببندم. میخواهم اصلا بودجه را نبندم. همینجوری باز باشد تا هروقت دلمان خواست برویم سراغش و حالش را ببریم.
میخواهم طرحی را به تصویب برسانم که مسکن مهر هرکس پیچ و تاب موهای یارش باشد.
میخواهم با تو تعامل داشته باشم. بنشینم کنارت و با تو گفتگو کنم. عاشقانه به مانند سعید و کاترین.
میخواهم اعلام استقلال کنم. من و تو در خانهی کوچ ۱۵۶ متریِ حیاطدارمان خوشبختیم و به دنیای بیرون احتیاج نداریم. میخواهم دور خودمان دیواری بکشم و کوچکترین جمهوریِ تاریخ را تشکیل دهم. من به پشتوانهی تو ، اعلام استقلال میکنم و خودمختاری خودمان را به جهانیان اعلام میدارم.
اسم کشورمان را میگذریم جمهوری دموکراتیکِ خل و چلیِ یار.
و احتمالا من خوشبختترین رئیس جمهور تاریخ خواهم بود که تو را دارم. رایم را از تو دارم و مشروعیتم را هم از تو دارم.
میخواهم دیکتاتور شوم. خندههایت را اجباری کنم.
میخواهم با همسایگانمان رابطه داشته باشیم. یه کاسه آش ما ببریم در خونهشون. یه ظرف شله زرد اونا بیارن به ما بدن. میخواهم روابط خصمانه را از حافظهمان پاک کنم.
میخواهم سفرهای اندامی را آغاز کنم. روزی به گردنت بروم و طرحهایی را به تصویب برسانم و ماچش کنم. هفتهی بعد به سراغ لبانت بروم و ....
میخواهم از طریق رادیو و تلویزیون انحصاری خودمان ،صبح تا شب قربون صدقهات بروم.
میخواهم نامزد تو شوم اگر تو بخواهی ...
مرا از سرزمینت نران که بی تو من آوارهی جهانم و هزار سال هم که بگذرد آوارگیام تمام نمیشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر