صفر- رضا
یزدانی داره میگه اگه عاشقت نبودم پا نمیداد این ترانه ... منم اگه عاشقت
نبودم خیلی از این حماقت های زندگیمو انجام نمیدادم. عینهو آدم میشستم سر
جام. قهوه میخوردم. مگه من چمه که قهوه نخورم؟ زندگیم همش شده آب جوش.
۱- حال عمومی اش زیاد مساعد نیست. آنقدر خسته و آنقدر داغون است که نمیداند که منشا اینهمه ناراحتی از کجاست. آنقدر ناراحت است که حتا باران هم حالش را خوب نکرده. حتا وقتی در ولیعصر قدم میزد و دستانش را باز کرده بود و آسمان را صدا میکرد. نه. هیچکدام از اینها حالش را خوب نکرده.
۲- دلش تنگ است. دلتنگ کی؟ خودش هم نمیدونه . شاید هم نمیخواد که بدونه. شاید هم نمیتونه به خودش بقبولونه که دلتنگ کیه. اما دلتنگی تلخترین حس دنیاست.
۳- یاد گذشته ها افتاده. یاد روزی که رفت از یاد. یاد روزهایی که دادیم بر باد. دوتامون با هم. یاد روزی که تو رفتی. و من هزار بار از لحظه ای که رفتی و مسافرین محترم پرواز شماره فلان به مقصد لندن رفتند ، مردم. هزار بار در مسیر فرودگاه تا خانه مردم و مرا کنار خیابان دفن کردند. هزار بار از قبر بیرون آمدم و به لِین مخالف نگاه کردم. لِین که آخرین بار تو آنجا کنارم بودی. و بعد به لِین موافق نگاه کردم. لِین که اولین بار تو آنجا کنارم نبودی. کنار ما نبودی. کنار هیچکس نبودی. راستی تو آخرین بار از پنجره به کجا نگاه کردی؟
۴- دلش شمال میخواهد. دلش بوی بهار نارنج و کلبه های چوبی و باران تند بهاری را میخواهد. دلش اون دوتا صندلی کنار ساحل را میخواد که یکی از آنها برای تو نبود و یکی از آنها برای من نبود. دلش تخته سنگ های کنار ساحل را میخواهد و گیتاری که بنوازد و صدای تو که طنین انداز شود و لبانی که گرم شود.
۵- دارد دلم میخواد به اصفهان برگردم معین را گوش میکند و دلش میخواد به اصفهان برگردد و بمیرد کنار زاینده رود. زاینده رودی که خود مرده است. که نه زنده است و نه رود است. آنچه هست هیچ است و آنچه هیچ است زنده رود است.
۶- آخرین باری که دیدمت کی بود؟ چرا هیچ چیز یادم نمیاد از روزی که آخرین بار دستانت را گرفتم؟ آخرین مسیر که رفتیم کجا بود؟ کجا بود که دستان ما از هم جدا شد و من گمشان کردم؟ به قول داریوش کجا دستاتو گم کردم؟ کجا دستاتو گم کردم؟ کجا لبهاتو گم کردم؟ کجا آغوشتو گم کردم؟
۷- خیابانهای بارانی این شهر باران ندیده را نگاه میکنم. به شهری نگاه میکنم که دوستش داشتم و دارم. با تمام بدی هایش. با تمام بغض هایش و بغض هایم.
۸- امروز از کنار خونه تون رد شدم. نمیدونم دیدمت یا نه. نمیدونم تو بودی یا نه. نمیدونم من بودم یا نه. فقط میدونم قبل از اینکه از کنار خونه تون رد بشم بهنام بودم. اما بعدش هرچقدر گشتم خودم رو پیدا نکردم. بهنام نبود. من گم شده بودم. من نبودم. من همانجا از ماشین پیاده شده بودم. خودم رو جا گذاشته بودم. الان که رسیدم خونه و این متن رو مینویسم من نیستم.
۹- این روزها حوصله هیچکاری ندارم. مطلقا حوصله هیچ کاری ندارم. حوصله هیچ برنامه و قرار و مهمونی ای رو ندارم. حوصله هیچ آدمی رو ندارم. دلم یه غار تنهایی میخواد. دلم میخواد بزنم به جاده و برم واسه خودم و دیگه برنگردم. برنگردم از اینهمه برگشتن.
۱۰- من آدم برگشتن نیستم. آدم برگشت به عقب نیستم. هرچیزی اگه قرار بود درست بشه و موندگار باشه همون بار اول درست میشد و موندگار میشد. اگه قرار به موندن بود بار اول میشد موند. وقتی نشده ینی بار دوم هم نمیشه. بار سوم هم نمیشه. هیچوقت نمیشه. برگردم به چی؟ برگردم به کی؟ برگردم به کجا؟
۱- حال عمومی اش زیاد مساعد نیست. آنقدر خسته و آنقدر داغون است که نمیداند که منشا اینهمه ناراحتی از کجاست. آنقدر ناراحت است که حتا باران هم حالش را خوب نکرده. حتا وقتی در ولیعصر قدم میزد و دستانش را باز کرده بود و آسمان را صدا میکرد. نه. هیچکدام از اینها حالش را خوب نکرده.
۲- دلش تنگ است. دلتنگ کی؟ خودش هم نمیدونه . شاید هم نمیخواد که بدونه. شاید هم نمیتونه به خودش بقبولونه که دلتنگ کیه. اما دلتنگی تلخترین حس دنیاست.
۳- یاد گذشته ها افتاده. یاد روزی که رفت از یاد. یاد روزهایی که دادیم بر باد. دوتامون با هم. یاد روزی که تو رفتی. و من هزار بار از لحظه ای که رفتی و مسافرین محترم پرواز شماره فلان به مقصد لندن رفتند ، مردم. هزار بار در مسیر فرودگاه تا خانه مردم و مرا کنار خیابان دفن کردند. هزار بار از قبر بیرون آمدم و به لِین مخالف نگاه کردم. لِین که آخرین بار تو آنجا کنارم بودی. و بعد به لِین موافق نگاه کردم. لِین که اولین بار تو آنجا کنارم نبودی. کنار ما نبودی. کنار هیچکس نبودی. راستی تو آخرین بار از پنجره به کجا نگاه کردی؟
۴- دلش شمال میخواهد. دلش بوی بهار نارنج و کلبه های چوبی و باران تند بهاری را میخواهد. دلش اون دوتا صندلی کنار ساحل را میخواد که یکی از آنها برای تو نبود و یکی از آنها برای من نبود. دلش تخته سنگ های کنار ساحل را میخواهد و گیتاری که بنوازد و صدای تو که طنین انداز شود و لبانی که گرم شود.
۵- دارد دلم میخواد به اصفهان برگردم معین را گوش میکند و دلش میخواد به اصفهان برگردد و بمیرد کنار زاینده رود. زاینده رودی که خود مرده است. که نه زنده است و نه رود است. آنچه هست هیچ است و آنچه هیچ است زنده رود است.
۶- آخرین باری که دیدمت کی بود؟ چرا هیچ چیز یادم نمیاد از روزی که آخرین بار دستانت را گرفتم؟ آخرین مسیر که رفتیم کجا بود؟ کجا بود که دستان ما از هم جدا شد و من گمشان کردم؟ به قول داریوش کجا دستاتو گم کردم؟ کجا دستاتو گم کردم؟ کجا لبهاتو گم کردم؟ کجا آغوشتو گم کردم؟
۷- خیابانهای بارانی این شهر باران ندیده را نگاه میکنم. به شهری نگاه میکنم که دوستش داشتم و دارم. با تمام بدی هایش. با تمام بغض هایش و بغض هایم.
۸- امروز از کنار خونه تون رد شدم. نمیدونم دیدمت یا نه. نمیدونم تو بودی یا نه. نمیدونم من بودم یا نه. فقط میدونم قبل از اینکه از کنار خونه تون رد بشم بهنام بودم. اما بعدش هرچقدر گشتم خودم رو پیدا نکردم. بهنام نبود. من گم شده بودم. من نبودم. من همانجا از ماشین پیاده شده بودم. خودم رو جا گذاشته بودم. الان که رسیدم خونه و این متن رو مینویسم من نیستم.
۹- این روزها حوصله هیچکاری ندارم. مطلقا حوصله هیچ کاری ندارم. حوصله هیچ برنامه و قرار و مهمونی ای رو ندارم. حوصله هیچ آدمی رو ندارم. دلم یه غار تنهایی میخواد. دلم میخواد بزنم به جاده و برم واسه خودم و دیگه برنگردم. برنگردم از اینهمه برگشتن.
۱۰- من آدم برگشتن نیستم. آدم برگشت به عقب نیستم. هرچیزی اگه قرار بود درست بشه و موندگار باشه همون بار اول درست میشد و موندگار میشد. اگه قرار به موندن بود بار اول میشد موند. وقتی نشده ینی بار دوم هم نمیشه. بار سوم هم نمیشه. هیچوقت نمیشه. برگردم به چی؟ برگردم به کی؟ برگردم به کجا؟
اگر تو روی نیمکتی
پاسخحذفاین سوی دنیا
تنها نشسته ای
و همه ی آنچه نداری کسی ست...
آن سوی دنیا
روی نیمکتی دیگر
کسی نشسته است
که همه ی آنچه ندارد
تویی
تقصیر هیچکس نیست
نیمکت های دنیا را بد چیده اند ...