آخرین گردِ این اتاق را هم تکاندم. دیگه فقط منتظرم. منتظر بهار. منتظر رسیدن. منتظر تو.
به انتظار فصل تو ، تموم فصلها گذشت ...
بهار یعنی رسیدن. یعنی نو شدن. یعنی سرمست شدن از طعم لبهایت. یعنی بارانهای گاه و بیگاهی که تو را لبریز میکنند از بودن. لبریز میکنند از طراوت.
بهار یعنی مست بشی از بوی تنش.
بهار یعنی بوسیدنت زیر باران.
بهار یعنی سبز و تازه شدن از بودنِ تویی که سبز میخواهمت.
بهار یعنی گونههایت با دو شیار مورب که غرور تو را هدایت میکنند و سرنوشت مرا.
بهار یعنی باران را بهانه کنی و بمانی.
بهار یعنی چشمانت. طعم لبهات. گرمای آغوشت.
بهار یعنی تو.
بیا و بمان که اگر که تو باشی ، تمام فصلها بهار میشوند.
بهار یعنی قدم زدن در کنار تو . بیخیال تموم غصههای دنیا. بیخیال تابستون و پاییز و زمستون.
بهار یعنی خندههایت ای یار ، ای یگانهترین یار.
به انتظار فصل تو ، تموم فصلها گذشت ...
بهار یعنی رسیدن. یعنی نو شدن. یعنی سرمست شدن از طعم لبهایت. یعنی بارانهای گاه و بیگاهی که تو را لبریز میکنند از بودن. لبریز میکنند از طراوت.
بهار یعنی مست بشی از بوی تنش.
بهار یعنی بوسیدنت زیر باران.
بهار یعنی سبز و تازه شدن از بودنِ تویی که سبز میخواهمت.
بهار یعنی گونههایت با دو شیار مورب که غرور تو را هدایت میکنند و سرنوشت مرا.
بهار یعنی باران را بهانه کنی و بمانی.
بهار یعنی چشمانت. طعم لبهات. گرمای آغوشت.
بهار یعنی تو.
بیا و بمان که اگر که تو باشی ، تمام فصلها بهار میشوند.
بهار یعنی قدم زدن در کنار تو . بیخیال تموم غصههای دنیا. بیخیال تابستون و پاییز و زمستون.
بهار یعنی خندههایت ای یار ، ای یگانهترین یار.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر