خانم ها ، آقایان ؛
من جغد نیستم. من خفاش نیستم. من تازه دوماد نیستم که کارم شبها شروع بشه و تا دمِ صبح بیدار باشم.
واسه اینا نیست که شب رو دوست دارم. شب برای من مقدسه. وقتی که شبها به
تماشای آسمون پرستاره میشینم آروم میشم. یه نفس عمیق میکشم و به اطرافم
نگاه میکنم. اطرافی که تمامش سیاهیه. سکوتِ شب الهامبخش است. الهامبخش
برای نوشتن . برای خوندن. برای دیدن. برای عاشقی کردن.
شب
وقت خوبیه برای عاشق شدن. عاشقِ آسمون شدن. عاشقِ بارون شدن. عاشقِ ستارهها شدن. بارون، شبها قشنگتره. وقتی که در سکوت شب نشستهای توی اتاقت و داری
کتاب میخونی و همزمان به لیوان چایات نگاه میکنی که داره بخار ازش بلند
میشه و صدای خوردن بارون به سقف و پنجره رو میشنوی، میتونی ادعا کنی که خوشبختی. زندگی همین
است.تمام زندگی همین است.
زندگی در شب قشنگتر است.
شب ... سکوت ... سیاهی ... عظمت ... الهامبخشی ... ستارهباران ...
ابی یه آهنگ داره به اسم شب : خورشید تو خوابه ... چشماشو بسته ... شب پشت شیشه ... بیدار نشسته ...
دعا میکنم زودتر زمستون بشه تا از شبهای طولانیِ
زمستون لذت ببرم. از تماشای بارش برف از پشت شیشه. از تماشای آسمون قرمز از
پشتبوم وقتیکه داری میلرزی از سرما.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر