+سلام آقا.
- سلام.
+ عصر بخیر آقا
- عصر بخیر
+ حال شما خوبه؟
- مچکر.
+ من محمدی هستم.
- خوشوقتم.
+ دبیر بازنشسته آموزش و پرورش.
- چه خوب.
+ سال ۵۹ بازنشست شدم.
- به سلامتی.
+اما تا سال ۸۹ درس میدادم.
- باریکلا.
+با بیش از ۶۰ سال سابقه تدریس.
- خیلی هم خوب.
+ دبیر بازنشسته ادبیات فارسی.
- :)
+ شاگرد استاد معین بودم.
- واقعا؟
+ بلی فرزندم. سال ۵۹ هم بازنشست شدم.
- ...
+ محمدی هستم . دبیر بازنشسته آموزش و پرورش.
- :|
+ با بیش از نیم قرن سابقه تدریس.
- ...
+ آفتاب لب بومم.
- نفرمایید استاد.
+ صبح به صبح کت و شلوار میپوشم. راه میافتم از خونه میزنم بیرون. شروع میکنم مسافرکشی. بعد از ظهر هم برمیگردم خونه. دو ساله همین بساطه. زنم هنوز نمیدونه که من اخراج شدم. فکر میکنه هنوز مدرسه درس میدم.
- :|
+ من ، شاگرد استاد معین ، با بیش از نیم قرن سابقه تدریس باید صبح به صبح کنار یه آقای بی اعصابی بایستم و بگم تجریش دو نفر. تجریش دو نفر.
- هعی.
+ میترسم یه روز زنم بفهمه که دیگه تدریس نمیکنم. نباید هیچوقت بفهمه آقا.که من دیگه نمیرم مدرسه.
- مصبتو مصیبت.
+ از خدا میخواستم که پای تخته سیاه بمیرم. در حالیکه گچ دستمه. من از ۱۸ سالگی تدریس میکردم آقا. یهو منو به بهانه سن بالا از مدرسه با تیپا انداختن بیرون.
- :(
+ حالا دیگه فقط از خدا میخوام کنار زنم بمیرم. توی خونه. نه اینجا. نه توی ماشین. نه در حین مسافرکشی.
- سلام.
+ عصر بخیر آقا
- عصر بخیر
+ حال شما خوبه؟
- مچکر.
+ من محمدی هستم.
- خوشوقتم.
+ دبیر بازنشسته آموزش و پرورش.
- چه خوب.
+ سال ۵۹ بازنشست شدم.
- به سلامتی.
+اما تا سال ۸۹ درس میدادم.
- باریکلا.
+با بیش از ۶۰ سال سابقه تدریس.
- خیلی هم خوب.
+ دبیر بازنشسته ادبیات فارسی.
- :)
+ شاگرد استاد معین بودم.
- واقعا؟
+ بلی فرزندم. سال ۵۹ هم بازنشست شدم.
- ...
+ محمدی هستم . دبیر بازنشسته آموزش و پرورش.
- :|
+ با بیش از نیم قرن سابقه تدریس.
- ...
+ آفتاب لب بومم.
- نفرمایید استاد.
+ صبح به صبح کت و شلوار میپوشم. راه میافتم از خونه میزنم بیرون. شروع میکنم مسافرکشی. بعد از ظهر هم برمیگردم خونه. دو ساله همین بساطه. زنم هنوز نمیدونه که من اخراج شدم. فکر میکنه هنوز مدرسه درس میدم.
- :|
+ من ، شاگرد استاد معین ، با بیش از نیم قرن سابقه تدریس باید صبح به صبح کنار یه آقای بی اعصابی بایستم و بگم تجریش دو نفر. تجریش دو نفر.
- هعی.
+ میترسم یه روز زنم بفهمه که دیگه تدریس نمیکنم. نباید هیچوقت بفهمه آقا.که من دیگه نمیرم مدرسه.
- مصبتو مصیبت.
+ از خدا میخواستم که پای تخته سیاه بمیرم. در حالیکه گچ دستمه. من از ۱۸ سالگی تدریس میکردم آقا. یهو منو به بهانه سن بالا از مدرسه با تیپا انداختن بیرون.
- :(
+ حالا دیگه فقط از خدا میخوام کنار زنم بمیرم. توی خونه. نه اینجا. نه توی ماشین. نه در حین مسافرکشی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر