۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه

دل شده یک کاسه خون

یه تاکسی سمند داشت. اما چه سمندی. صندلی جلو شکسته بود. درب و داغون. صندلی هم رفته بود توی داشبرد دیگه. با بدبختی نشستم. اومدم صندلی رو بدم عقب. دیدم نمیره. هیچی دیگه. به خودم گفتم قراره دهنت صاف بشه تا مقصد. جلوی داشبرد عکس امل ساین و فتانه و حمیرا رو چسبونده بود. جلوی سر من هم ( دقیقا جلوی سرم )‌ یه عکس از زنده یاد فردین آویزون شده بود که روی یه مقوا چسبیده شده بود. و دقیقا هی میرفت عقب و هی میومد میخورد توی سر من. صدای ضبط به عرش کبریایی رسیده بود و در و شیشه و موتور و من همزمان با هم میلرزیدیم :
دل شده یک کاسه‌ی خون ... به لبم داغ جنون ... به کنارم تو بمون ...
و خود راننده هم شروع کرده بود این آهنگ رو با آغاسی زمزمه میکرد و توی اتوبان لایی میکشید و نور بالا میزد و فحش خوارمادر میداد به آسفالت و شهرداری و هوا و اونی که به تو (‌راننده جلویی که با نوربالای راننده نمیرفت کنار) گواهینامه داده و اونی که به تو ( اونی که با ۴۰ تا داشت توی لاین سرعت میرفت ) ماشین داده و اون پدرت و مادرت و جد و آبادت نارفیق و رئیس خط و صابکار قبلیش و خیلی های دیگه.
آقای راننده شروع کرد به درددل کردن :
یه جا کار میکردم. صاحبکارم باهام لج کرد. پدرسگ گفت دیگه نیا سر کار. ای بابا! ننت خوب،‌بابات خوب شب عیدی منو واسه چی داری از کار بیکار میکنی نمک به حروم؟ اینا رو که نگفتم بهش که. نه بابا خر که نیستم که. تف کردم توی صورتش. گفتم تو مرد نیستی. تو نامردی. تو از سگ کمتری. اینا رو گفتم و اومدم بیرون. سر کوچه رسیدم گفتم عجب غلطی کردما. اما گفتم گور باباش. نشستم توی ماشین. اولا که اینو نداشتم که. اینو تازه یه ساله گرفتم. قبلش یه جوانان داشتم. آقا ما با این جوانان مخ میزدیما. ینی راه به راه. میرفتیم دربند. دخترا جلوی پاشون آقا به حضرت عباس قسم به همین وقت عزیز قسم جلو پاشون بنز بود هی بوق میزد هی چراغ میزد سوار نمیشد. من میرفتم اینا میدوییدن سمت من. کار یه بار دوبار هم نبودا. آقا همیشه همین بساط بود. اصن یارو میومد میگفت تو چی داری که اینا میان سراغت؟‌میگفتم جنمشو دارم. اینا رو بیخیال. آقا دیروز یه یارو توی ماشین ما نشست. کارشناس ارشد شهرداری بود. اصن آقاهه اینکاره بودا. شرکت ساختمون سازی داشت. میگفت آقا اصن این پل صدر رو اینا واسه ننشون میساختن بیشتر گره ترافیکی رو باز میکرد. به خود خدا قسم جدی داشت حرف میزد. بعد گفتم راست میگه ها. اصن آقا صدر ترافیک نداشت که. ما از رسالت مسافر سوار میکردیم واسه هفت تیر. انقده صدر خلوت بود ما مینداختیم از صدر میرفتیم هفت تیر. توی چند دیقه؟‌ ۱۰ دیقه آقا ۱۰ دیقه. اصن آقا شما میدونی چه بخور بخوریه؟ نمیدونی دیگه. هیشکی نمیدونی. برو کنار پدرسگ با اون رانندگیت. بله. میگفتم آقا میگفتم. راستی آقا این ماشینا (‌اشاره به یک کیا اپیروس )‌ چنده؟ خیلی پدرسگ مامانه. نمیدونی شمام؟ ارزون شده؟‌اصن مگه اینا هم گرون شده بود؟ ۲۰۶ که ارزون شده. سگ بزنه خوارمادر همشونو سرویس کنه. چه مملکتیه؟ دوره شاه آقا میرفتیم کازینو آخر هفته ها آخر شبها اصن هروقت خودمونو خالی میکردیم. با انرژی میومدیم خونه. الان من از شما میپرسم. من نوعی حالا شما رو کار ندارم کجا باید خودم رو خالی کنم؟‌ همینجا رو بپیچم؟‌بعله. روی چشم. بعد آقا اصن سه هزار میلیارد تومن رو خوردن و بردن و یه آب هم روش خوردن و هیچی به هیچی. معلوم هم نشد چی شد و کی بود و چی بود. بعله. همینجا پیاده میشین؟ رو چشمم. ببخشید سرتو درد اوردم. قربانت. خوش بگذره. سلام برسون. چاکریم. قربانت. سلامت باشی. خوش باشی آقا. شما خوش باشی انگار ما خوشیم. بعله آقا. همینجا رو دور بزنم؟ راه نداره از همینجا برم؟ ئه بن بسته؟ باشه آقا برمیگردم . قربانت. ببخشید سرتو درد اوردم. سلامت باشی. خوش بگذرون آقا. خوش باش آقا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر