۱۳۹۱ مهر ۲۳, یکشنبه

باد در موهایت میپچید

باد در موهایت میپیچید و من همانجا در پیش چشمانت تمام شدم.
باد در موهایت میپیچید و من قبل از آخرین پیچ این جاده لعنتی تمام شدم. 
باد در موهایت میپیچید و بیرحمانه لبانم را بوسیدی و گفتی خداحافظ و رفتی. بدون اینکه منتظر خداحافظ گفتن من بمونی.
... و من همانجا تمام شدم. قبل از آخرین پیچ این جاده‌ی لعنتی تمام شدم. به چشمانت قسم که تمام شدم. به همین دستانت قسم که تمام شدم.
وقتی برگشتی باد نمی‌وزید. دیگر من هم نبودم. من تمام شده بودم. قبل از آخرین پیچ این جاده لعنتی تمام شده بودم. تو برگشتی اما دیر برگشتی. 
کسی که میره دیگه برنمیگرده. چون اونی که پیش چشمانش تمام شده بود دیگه نیست که منتظرش باشه.
اونی که میره در واقعیت فقط یه بار میره ، اما پیش کسی که ترکش کرده هرروز و هرساعت و هرلحظه میره. 
دیگه زندگی من شده بود رفتن تو. تمام لحظه های زندگیم شده بود لحظه ای که باد در موهایت میپیچید و تو بیرحمانه از من دور میشدی.
حق نداشتی برگردی. حق نداشتی وقتی که من تمام شده بودم برگردی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر