۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای میخواند

نمیدونم دلتنگی یعنی چی. اما دلتنگ میدونم کیه. هرروز صبح که از خواب بیدار میشم به آینه نگاه میکنم و خودم را نمیبینم. یک دلتنگ را میبینم. دلتنگ منم. منی که درد دلتنگی خودم رو به دوش میکشم و از این خیابان به اون خیابان ،‌از این کوچه به اون کوچه میبرم.
دلتنگ منم که نمیتونم به هیچکدوم از جاهای خوب و قشنگی که قبلا با هم رفتیم برم و به هم نریزم. منی که از یک راه رفتن ساده در خیابان ها عاجزم. این خیابانها ، این کوچه ها ، این مغازه ها ،‌این کافه ها ، تمامشون زندگی مرا به سخره نشسته اند. دلتنگی مرا میبینند و به من میخندند. استیصال مرا میبینند و میخندند.
نمیدونم دلتنگی یعنی چی. اما آدم دلتنگ مستاصل ترین آدمی ست که میتوانید در دنیا پیدا کنید. 
دلتنگی های آدمی را ....
دلتنگی های آدمی را باد ....
دلتنگی های آدمی را باد با خودش میاورد کنار آدمی. از صد فرسخ آنسوتر یکراست میاورد کنارت.
دلتنگی های آدمی هیچگاه تمام نخواهد شد.
دلتنگی های من هیچگاه تمام نخواهد شد. مگر زمانی که ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر