مرگ
در میزند و ما اینجا پشتِ در ایستادهایم و داریم خودمون رو سرگرمِ کارهای
پیشِ پا افتاده میکنیم. داریم وانمود میکنیم که صدای در رو نمیشنویم. با ما
کسی کار نداره. زنگ در رو از جا کندیم که کسی زنگ درِ خونهمون رو نزنه. اما دارن
مشت میکوبن به در.
چوب پنبه میذاریم توی گوشمون و تلویزیون رو روشن میکنیم تا کشتی آزادِ المپیک رو ببینیم.
چوب پنبه میذاریم توی گوشمون و تلویزیون رو روشن میکنیم تا کشتی آزادِ المپیک رو ببینیم.
مرگ در میزند و ما هورا میکشیم. هورای مدال برنز میکشیم. مرگ در میزند و ما گریه میکنیم. سبحانک یا لا اله الا انت ...
مصبتو مصیبت. مصبتو مصیبت. مصبتو مصیبت.
منزهی تو ای که جز تو معبودی نیست.
مرگ
در میزند و ما هنوز میگوییم منزهی تو ای که جز تو معبودی نیست. مرگ با مشت
به در میکوبد و ما صدای خودمان را بالاتر میبریم و در زدن را هنوز انکار
میکنیم.
مرگ
در میزند و ما اینجا نشستهایم و داریم چرت و پرت میگیم. داریم حرف مفت
میزنیم. داریم هیچ غلطی نمیکنیم. خدارو شکر میکنیم که ۷ ریشتر نیومده.
خدارو شکر میکنیم که از این بیشتر نمردن. و فراز ۹۳ رو میخونیم :
ای اکرام دهندهی طعام دهنده ...
مرگ در میزند و ما جلوی کولر نشستهایم و میگوییم مصبتو مصیبت. مصبتو مصیبت. مصبتو مصیبت.
چی داریم بگیم؟
همه
چیز حالِ روحیمون رو میریزه به هم. پس انکار میکنیم. نمیخواهیم به مادرانی
که بی فرزند شدن فکر کنیم. نمیخواهیم به کسانی که زیر آوار ماندهاند فکر
کنیم.به هیچی نمیخواهیم فکر کنیم.
فقط داریم میگوییم : سبحانک یا لا اله الا انت ...
مرگ در میزند و ما کماکان میگوییم با ما کسی کار ندارد. اینا مهمونهای همسایهمون هستند.
مرگ بی وقفه در میزند.
بذار در بزنه. ما هیچوقت در رو براش باز نمیکنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر