۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

از رنجی که میبریم

+ سلام.
-ننه تو کی؟
+ کی؟
- من کی‌ام؟
+ شما مادربزرگِ مادرِ من هستین.
- پس تو کی؟
+ من پسر نوه‌ی شما هستم.
- نوه‌ی منی؟
+ بله.
- یعنی پسر حقانی؟
+ بله.
- پسر اکبر آقایی؟
+ نه اکبرآقا پدربزرگمه.
- سلامت باشی ننه. تازه شناختمت تو کی.
+:)
- امروز چه روزیه؟
+ عیده.
- عید قربانه؟
+ نه. عید فطره.
- ینی عید قربان نیست؟
+ نه. عید فطره.
- عید فطر که دو ماه پیش بود. الان عید قربانه.
+ نه مادرجان. عیدِ فطره.
- من میدونم یا تو؟
+ باشه. امروز عید قربانه.
- وا. مگه عید فطر نبود امروز؟ ننه گیجم کردی.
+ :|
- چه وقتِ روزه؟ اذون صبح رو گفتن؟
+ الان نزدیکای ظهره.
- پاشم نمازم رو بخونم.
+ خوندین.
- وا ننه؟ کی خوندم؟
+ نیم ساعت پیش.
- اون نماز صبح بوده. این نماز ظهر و عصره.
+ نگفتن هنوز اذون رو خب.
- من به اذون چیکار دارم؟‌شاید نخواد بگه اصن. من کار خودمو میکنم.
+‌باشه.
- اینجا کجاست؟
+ خونه‌ی دخترتون.
- دختر من مُرده. برو خودتو مسخره کن بی‌حیا.
+‌یکیشون مرده خب. خونه‌ی اون یکی هستی که زنده‌ست.
- اینجا اصفهانه مگه؟
+ نه خونه اونی هستی که تهرانه.
- من دختر تهرانی ندارم.
+ به حضرت عباسی داری. پس من نوه کی‌ام آخه؟
- من چمیدونم. اصه تو کی هستی؟
+ من بهنامم.
- بهزاد؟
+ نه بهنام.
- خانومت خوبه بهزاد؟
+ من بهنامم مادرجان. بهنامم.
- وا ! خب حالا ننه. منم که همینو دارم میگم که.
+ :|
- تو کی؟
+ :|
- چه وقته روزه؟
+ ....
- اینجا کجاست؟
+ :((

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر